به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شیعیان به نقل از خبرگزاری حوزه، چندی قبل مادر اگنس راهبه مسیحی، به همراه گروهی از علما و شخصیت های دینی اسلامی و مسیحی و فعالان سیاسی و رسانه ای در کاروان صلح سوریه به ایران آمده و در همایشی که در شهر مقدس قم برگزار شده گزارشی مفصل و میدانی از مشاهدات خود در مورد قتل عام های هولناک تروریست ها در شهر حمص سوریه ارائه کرد. متن حاضر گفتگویی است که حجت الاسلام غریب رضا مدیر موسسه گفتگوی دینی وحدت با مادر اگنس درباره بحران سوریه و جوانب فکری و معنوی مشترک میان اسلام و مسیحیت و تجربه مدنی ایران انجام داده است که خبرگزاری حوزه با ترجمه آن به زبان فارسی، مخاطبان ارجمند را با دیدگاه های این راهبه مسیحی آشنا می کند:
* لطفا خودتان را برای ما معرفی کنید.
"مادر" اگنس ماریا رییس کلیسای یعقوب الفارسی المقطع هستم؛ کلیسایی در شهر "قاره" سوریه واقع در 90 کیلومتری شمال دمشق. از این کلیسای زیبا فقط خرابه های آن باقی مانده بود تا اینکه در سال 1993 تصمیم به ترمیم و تجدید بنای آن گرفتم. در سال 1994 عملیات ترمیم را آغاز کردیم و در سال 2000 توانستیم در آن سکونت کنیم و مؤسس این کلیسا نیز یک گروه خیریه توحیدی مسیحی است. این کلیسا میزبان معنوی تمام انسان ها میباشد. فعالیت های ما در این کلیسا نیز فعالیت های دینی و معنوی و فرهنگی و تربیتی بود و در سال 2010 بیش از 25 هزار نفر از کلیسای ما بازدید کردند.
همزمان با آغاز بحران سوریه به خاطر ضرورت های انسانی و کمک به مظلومان، برای آزادسازی زندانیان تلاش کردیم و این کار را از طریق هماهنگی با ربایندگان و بستگان ربوده شدگان انجام میدادیم. پس از ژانویه 2012 وارد معرکه آشتی ملی 2012 شدیم. در آن زمان خانواده های سوری جمع شده بودند و تجمع کنندگان که بیش از 1000 نفر از شهروندان و شخصیت های معنوی بودند متعهد شدند که به هیچ وجه در برابر دیگران مرتکب خشونت نشوند.
بدین ترتیب در آن زمان مشغول مساله آشتی ملی شدم و تلاش کردم ایده آشتی و صلح جهانی را ترویج کنم. در ژوئن 2012 در رادیو ایرلند صحبت کردم و نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شدم و بیانیه ای در مورد مواضع خودم در شبکه های اجتماعی منتشر کردم که پاسخی برای مخالفان من بود.
- یعنی در آن زمان تهدیدهایی علیه شما وجود داشت؟
مطمئنا وجود داشت. البته من موضع گیری های سیاسی نداشتم و فقط نظر خودم را بیان میکردم. من سیاسی نیستم و با نگرشی به دور از مسایل سیاسی برخاسته از وقایع داخلی و جهانی به امور مینگرم.
- آیا این تهدیدها از سوی نهاد و گروه مشخصی بود؟
شما تاکنون نام معارضان خارجی را شنیده اید؟ انسان هایی که ده ها سال پیش از سوریه فرار کرده اند و برخی از آنها در سوریه زندگی نکرده و درد و رنج مردم آن را تجربه نکرده اند و ناگهان خود را نگران مسایل سوریه نشان میدهند! و به خود اجازه میدهند از طرف مردم سوریه سخن بگویند و البته خبری از واقعیت ها ندارند. برخی افراد مسلح نادان هم هستند که در زمین فساد میکنند و نمیدانند چرا زنده اند و این کارها را انجام میدهند. آنها یا واقعا نمیدانند،که این عذر موجهی برای آنها نیست و یا اینکه خود را به نادانی میزنند که در این صورت متهم هستند. آنها نمیخواهند هیچ کس به این مسایل فکر کند و علیه آنها گواهی دهد. البته وجدان من مرا ترغیب میکرد که از رنج های مردم سوریه سخن بگویم و بعد از آن بود که خانم مک وایر از فعالیت های من حمایت کرد و از من خواست به دیدار ایشان در ایرلند شمالی بروم و من هم به دیدار ایشان رفتم و ملاقات پر ثمری بود و آنجا بود که تصمیم گرفتیم تجمعی جهانی برای حمایت از تلاش های صلح طلبانه در سوریه تاسیس کنیم و این گونه بود که شروع شد.
- یکی از اهداف دشمنان در کشورهایی مانند لبنان و سوریه بر هم زدن همزیستی مسالمت آمیز و زیبای برقرار میان مردم این منطقه بود. آیا این قتل عام ها و ترورها توانست آنها را به این هدف نزدیک سازد؟
در زمینه مدنی باید بگویم که دوستی و محبت زیادی میان تمام گروه های مردمی سوری وجود دارد و بافت اجتماعی متنوعی در این کشور وجود دارد به گونه ای که همه طوایف با اهم ازدواج میکنند و با هم زندگی میکنند. البته پیش از این فتنه نوعی ممنوعیت نانوشته در مورد سخن گفتن در مورد گرایشات مذهبی وجود داشت به این معنا که هرگاه کسی از گرایشات مذهبی سخن میگفت، احساس خجالت میکرد، زیرا این سخنان با خواسته مردم سوریه مبنی بر همزیستی مسالمت آمیز و برخورداری مساوی از خدمات حکومت مانند امنیت و فرصت شغلی و غیره منافات داشت.
سیستم مشارکتی آن زمان باعث شده بود همه روی پای خود بایستند و در زمینه مدنی هم مشکلی وجود نداشت. اما در زمینه های سیاسی و توزیع قدرت و ثرت برخی مشکلات وجود داشت. به عنوان مثال دولت زمین هایی را میان گروه معینی توزیع میکرد و در این زمینه اشتباهاتی صورت میگرفت و همین اشتباهات نوعی کینه و نفرت پنهان را ایجاد میکرد، زیرا مظلوم دوست ندارد مظلوم باشد و میخواهد حق خود را پس بگیرد و نیروهای خارجی هم که این را فهمیده بودند ادعا کردند که خیرخواه سوریه و ملت آن هستند در حالی که به فکر توطئه علیه مردم بودند. آنها از حساسیت های موجود برای ایجاد تفرقه و شکاف استفاده کردند و برای رسیدن به این هدف نیز از تروریسم با پشتوانه مذهبی و دینی بهره بردند و کار به جایی رسید که هنگامی که شهروند سنی کشته میشد گمان میکردند قاتل او علوی بوده و هرگاه شهروند علوی کشته میشد گمان میکردند قاتل او سنی بوده و در تمام این حالت ها، قاتلان و تروریست ها یک عده مزدور نادان مسلح بی هویت بودند که به همه ستم روا میداشتند تا بلوا و آشوب درست کنند و بتوانند شکاف دینی در جامعه ایجاد کنند، اما تمام تلاش های آنها با شکست مواجه شد و اکثریت مردم سوریه گرفتار این فتنه نشدند و امروز حتی قشر ثروتمتند اصلاح طلب سوریه که انتظار میرفت تمام آنها تغییر کنند، اعتراف میکنند که هیچ گاه به تجزیه کشور و تخریب زیر ساخت های و ویران کردن میراث فرهنگی و دینی و کلیساها و مقدسات توسط این مزدوران جیره خوار راضی نبوده اند.
- همان طور که میدانید در قرآن کریم آمده که «لتجدنّ أقرب الناس مودّةً للذین آمنوا الذین قالوا إنّا نصاری». نظر شما درباره رابطه معنوی میان اسلام و مسیحیت و ریشه های تاریخی این رابطه چیست؟
ما قبل از هر چیز و پیش از اینکه اهل یک دین خاص باشیم، انسان هایی هستیم که خداوند متعال ما را آفریده و خلیفه خودقرار داده یعنی ما پیش از اینکه دین داشته باشیم همگی انسان هستیم و دین هم یک ضرورت بشری است تا انسان با استفاده از دین راهی برای رسیدن به خدای خویش بیابد.
ما همگی از امت ابراهیم پیامبر، هستیم و ایمان به خدای واحد جل جلاله یکی از مشترکات میان یهودیت و مسیحیت و اسلام است. یکی دیگر از صول مسیحیت آزادی انسان است، زیرا بدون آزادی دیگر پیمان بستن با خداوند معنا ندارد، زیرا یک پیمان اجباری خواهد بود و انسان باید اختیار و اراده داشته باشد تا با قلب خویش متوجه خداوند متعال شود و از این رو مسیحیت بر اساس اجبار بنا نشد و اسلام نیز به همین شکل است و میگوید «لا إکراه فی الدین».
اما مسیحیت در طول زمان در برخی دوره ها دچار تحولات فرهنگی شد به گونه ای که ما شاهد این هستیم با وجود اینکه حضرت مسیح دروازه رحمت و مهربانی و گذشت را به طور کامل به روی انسان ها گشود و میفرمود: «اگر برادرت هفتاد بار به تو ستم کرد تو باید از او گذشت کنی»، با تمام اینها مسیحیت در بخشی از زمان به جایی رسید که دادگاه های تفتیش عقاید افراد غیر متدین را به وسیله سوزاندن و شلاق و قطع اعضا مجازات میکردند. این تحولات مانند حملات و جنگ های صلیبی مربوط به جوهر مسیحیت نیست بلکه نوعی تحول فرهنگی سیاسی و فکری بشری است و ما این نقد را میپذیریم چون خود انتقادی بسیار مهم است و ما از آن هراسی نداریم.
اما سراغ اسلام هم که بیاییم میبینیم که دینی حنیف و توحیدی است که مسلمات اهل کتاب را تایید میکند و می گوید برای تثبیت ادیان پیشین آمده است و با این حال شاهد تحول اسلام در برخی دوره ها هستیم و میبینیم دوره هایی خوب و بد مانند مسیحیت در آن وجود دارد. به عنوان مثال امروز با اندیشه ای در اسلام روبرو میشویم که با مسلّمات این دین حنبف سازگار نیست و یک مبلغ می آید و به همه میگوید باید فلان شخص را به خاطر این که هم دین شما نیست بکُشید و ما نمیتوانیم این گونه تهدیدها را به اسلام نسبت بدهیم.
ما پیروان ادیان آسمانی هستیم و باید هوشیار و زیرک و آگاه باشیم و پیوسته از خود انتقاد کنیم تا منطقه ما که مهد تمدن ها است به یک آتشفشان برای بشریت تبدیل نشود. ما باید با اراده محکم و قدرت تمام بایستیم و این بدان معنا نیست که ما از یک دین بیزار باشیم بلکه ما از تاویل ها و تفسیر هایی که موجب تخریب یک دین هستند بیزاریم و من فقط از دینی بیزارم که میکُشد و سر میبرد و ویران میکند و نفرین میکند و زمین را به فساد و تباهی میکشاند.
از این رو ما در درجه اول باید یک جبهه نورانی و عرفانی در برابر جبهه تاریکی تشکیل دهیم و هر چیز را با واقعیت آن بشناسیم و دوم اینکه ما باید به آزادی عقیده پایبند باشیم و به آن احترام بگذاریم.
من در اینجا از تمام رهبران معنوی و روحانیون و پدران و مادران مقدس میخواهم که پیروان خویش را از تمام قیود آزادی اندیشه برهانند و در مقابل رهبران معنوی نیز وظیفه دارند که رسالت خویش را به شکل صحیح انجام دهند. البته من در جمهوری اسلامی شاهد این هستم که به عنوان مثال در شهر قم تمام زیرساخت ها و امکانات برای آگاهی بخشی به پیروان مذهب در این کشور فراهم است و تمام نیازهای فکری و معرفتی آنها را تامین میکند و این فرصت را فراهم کرده تا مردم با انجام تحقیقات علمی به معرفت مورد نظر خود دست یابند و این خوب است.
من با مشاهده این امور بسیار خوشحال شدم و دریافتم که مشترکات میان ما بسیار بیشتر از اختلافات ما میباشد و نقاط اختلاف بسیار جزئی وجود دارد. همه ما منتظر ظهور حضرت مسیح در آخرالزمان هستیم و من فکر میکنم که سیاست جمهوری اسلامی ایران بر پایه مبانی الهی بیان شده و همین مبانی الهی است که به زندگی مدنی و اقتصادی و سیاسی انسان ها نورانیت میبخشد.
- دیدگاه ما درباره آخرالزمان این است که امام مهدی و حضرت مسیح علیهماالسلام با هم ظهور میکنند و با هم نماز میخوانند و حرکت اصلاحی عظیم خود در زمین را آغاز میکنند و خداوند متعال به واسطه این دو انسان زمین پر از ظلم و ستم را از عدالت و مساوات لبریز میکند. ما همچنین به انتظار هدفمند معتقدیم و منتظر این مصلحان آسمانی هستیم و از این رو وظیفه داریم خود و جامعه خود را اصلاح کنیم تا زمینه ظهور فراهم شود.
بله پروژه ظهور پروژه مشترکی است که میتواند تا پایان کار زمینه ارتباط و اتصال ما باشد و ما ان شاءالله متحدهستیم و با این پروژه است که خیر و خوبی بر شر و شرارت غالب میشود تا این سیاست ابزار دست حکما باشد نه اینکه حکما آلت دست سیاست باشند.