پایگاه اطلاع رسانی شیعیان
سروده ای از آیت الله وحید خراسانی درباره مقام حضرت زهرا سلام الله علیها

اى بلند اختر كه ناموس خداى اكبرى عقلِ كل را دخترى و علمِ كل را همسرى زينت عرش خدا پرورده دامان توست يازده خورشيد چرخ معرفت را مادرى آن كه بُد منّت وجودش بر تمام ما سوى گشت ممنون عطاى حق كه دادش كوثرى تاج فرق عالَم و آدم بود ختم رُسُل بر سر آن سرور كون و مكان تو افسرى از گلستان تو يك گُل خامس آل عباست اى كه در آغوش خود خون خدا مى پرورى مقتداى حضرت عيسى بود فرزند تو آن چه در وصف تو گويم باز از آن برترى در قيامت اولين و آخرين سرها به زير تا تو با جاه و جلال حق ، زمحشر بگذرى بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى تو بر او هستى مقدّم ، گرچه او را دخترى كهنه پيراهن چو بر سر افكنى در روز حشر غرقه در خون خدا برپا نمايى محشرى با چه ذنبى كشته شد مؤوده آل رسول بود آيا اينچنين، أجرِ چنان پيغمبرى قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر جز خدا در حق تو كس را نشايد داورى شمع جمع آل طه بضعه خير الورى دختر شمس الضحا و همسر بدر الدّجى آفتاب برج عصمت گوهر درج شرف ليلة القدر وجود و سرّ و ناموس خدا آن كه بنشاندش به جاى خود امام الانبياء وان كه بُد آمينِ او شرط دعاى مصطفى مبدأ جسمش بُد از اثمار اشجار بهشت منتهاى روح پاك او حريم كبريا ز آدم و عيسى نبودش كفو و مانندى به دهر شد در اوصاف كمال او هم تراز مرتضى در مديحش عقل شد حيران و سرگردان چو ديد هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هل أتى پا ورم كرد از نماز و دست و بازو از جهاد سينه او شد سپر در راه حق روز بلا رفت از دار فنا بشكسته دل آزرده تن آن كه بُد آزردنش ايذاء ختم الانبياء گفت حيدر در غروب آفتاب عمر او تار شد دنيا و روشن شد به تو دار بقاء دختر خير الورى و همسر فخر بشر علم مخزون، غيب مكنون در ضميرش مستتَر ليلة القدر، نزول كل قرآن مبين مطلع الفجر ظهور منجى دنيا و دين آسمان يازده خورشيد تابان وجود روشن از نور جمالش عالم غيب و شهود شمع جمع اهل بيت و نور چشم مصطفى مهجه قلبى كه آن دل بود قلب ماسوى آيه تطهير وصف عصمت كبراى او هل أتى تفسيرى از دنيا و از عقباى او تا قيامت شد به او روشن چراغ عقل و دين منتشر از او به دنيا نسل خير المرسلين اندر آن روزى كه وا نفسا بگويند انبيا شيعتى گويان بيايد او به درگاه خدا مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر در حديث لوحِ او برنامه اثنى عشر علم ما كان و يكون ثبت است اندر دفترش نى سلونى گفته در عالم كسى جز همسرش اوست مشكاة دو مصباحى كه شد عرش برين زينت از آن دو ، چراغ راه رب العالمين ميوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى است حاصل آن عمر كوتاهش شهيد كربلا است زينب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش گوى سبقت برده در اسلام و ايمان مادرش دامنش جان جهان و يك جهان جان پروريد وه چه جانى كه خداوند جهان او را خريد خون بهاى خون او شد ذات قدّوس خدا گشت كشتى نجات خلق و مصباح الهدى منقطع شد وحى بعد از رحلت خير الأنام ليك جبريل امين بنمود در كويش مقام بود امين وحى دائم در صعود و در نزول تا گذارد مرحمى بر قلب مجروح بتول دل شكسته بود و از هجر پدر بيمار بود پشت و پهلو هم شكسته از در و ديوار بود تسليت مى داد او را ذات پاك ذو الجلال تا بكاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل كل ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل زين سبب روح القدس شد در حريم او مقيم تا در آن آئينه بيند صاحب خُلق عظيم زين قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر كشيد رفت جبريل امين و از مدينه دل بريد مرتضى آن قطب عالم لنگر دنيا و دين عرش علم و روح ايمان و اميرالمؤمنين آنكه در تسليم و صبرش عقل شد مبهوت و مات كرد در فقدان اين همسر تمناى ممات بود زهرا ركن آن ركن زمين و آسمان رفت و ويران شد سر و سامان آن شاه جهان صورتى كو خَلق و خُلق عقل كل را مى نمود گشت پنهان نيمه شب در خاك غم، امّا كبود ماهتاب آسمان عصمت و عفّت گرفت كس نداند جز على آخر چه بگذشت و چه بود ديده عالم نديده زهره اى مانند زهرا دخترى مادر نزاده كو شود اُمّ ابيها شد خدا راضى به آنچه فاطمه راضى به آن شد متفق شد در رضا و در غضب با حق تعالى


نسخه اصلی سایت
کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه اطلاع رسانی شیعیان می‌باشد