بسم الله الرحمن الرحیم ما قدر این مذهب رانمی دانیم ، قدرت استدلال و منطق در این مذهب به حدی است که آن پرده ای[و پرچمی] که راجع به صدیقه کبری است که وقتی تعطیل رسمی شد و هیئات بیرون آمدند، ما فکر کردیم: ممکن است ازهر مصر یا علمای سعودی بگویند: این بساط در ایران برای چه ؟ این پرده را ترتیب دادیم . آن پرده یک کتاب شرح دارد . از قرآن شروع می شود، به سنت قطعیه ختم می شود . کتابی که وحی منزل بر اشرف خلق است : ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ؛ این کبری . بعد نوبت می رسد به صغری ، قیاس قیاس شکل اول، بدیهی الانتاج. ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ. بعد سؤال می شود : ما آتی الرسول ماهو؟ دو روایت این جا ذکر شده ، تمام رجال عامه در ظرف هزار سال تفحص شده، حتی امام المنقدین ذهبی ، به تمام اصطلاحات عامه در رجال توجه شده . این دو روایت، سنتی است که قطعا مورد اتفاق چهار مذهب است . بعد از صغری، کبری ، نتیجه. بعد که صغری را معین کردیم به نص صحیح بخاری ، مسلم، تمام صحاح ، سنن ، مسانید: فاطمة بضعة مني یؤذیني ما آذاها . این، سنت پیغمبر است ، بعد نتیجه ی آن اذیت ، آنچه مورد اتفاق است : دفن شد شب ، احدی در تشییع جنازه اش خبردار نشد . بعد سؤال این است : آن آیه دیگر. این که پیغمبر فرمود اذیت او اذیت من است ، پس به شهادت تمام مدارک عامه او آزرده از دنیا رفت . آزردگی او هم به این نص از پیغمبر - وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ- آزردگی خاتم است . بعد کبرای دیگر از قرآن: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ. بعد هم اعلام کردیم در مسجد اعظم، به دنیا هم پخش شد که اگر فخر رازی سر از خاک بردارد، بتواند جواب این پرده را بدهد ، اول سنی من هستم ! هنوز احدی دم نزده . قدرت این مذهب این است ، منتها ما آب حیات داریم اما نشناختیم ، کسانی که در رمشک کار می کنند باید بدانند اساس این مذهب بر سب و تعصب نیست ، بر حکمت است: ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ. باید دفع کنند شبهات را ، تقویت کنند عقاید را ، تعلیم کنند احکام را ، تهذیب کنند اخلاق را ؛ طلبه هایی که آن جا تربیت می شوند برنامه شان این است . باید قوی باشند در استدلال، در اصول عقاید، در بیان احکام از حلال و حرام، واجبات، محرمات ، اگر یکنفر را از یک ضلالت بیرون بیاوری به یک هدایت برسانی این نص روایت معتبراست: نتیجه اش این است ، اجرت چقدر است وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا، اجر احیای تمام بشر را خدا به تو می دهد که یک شبهه از یکی رفع کردی ، یک تارک الصلاة را به نماز آوردی ، یک بیگانه با امام زمان را با ولی عصر آشنا کردی . ارزش کار شما این است . آنهایی که در غدیر کار می کنند باید بدانند: الْيَوْمَ أَكْمَلْت لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتمَمْت عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَرَضِيت لَكُمُ الاسلَامَ دِيناً ؛ اتمام نعمت؛ اکمال دین؛ اسلام مرضی خدا به غدیر محقق شد . آنهایی که برای امام زمان کار می کنند باید بفهمند عظمت مطلب را . افسوس که عمر ما گذشت، به حقایق این مذهب نرسیدیم . این زیارت جامعه دریایی است از معارف . مجلسی -اعلی الله مقامه- نسبت به زیارت جامعه تعبیرش این است : اصح الزیارات سندا ؛ صحیح ترین زیارتها از حیث سند این زیارت است ؛ از جهت بلاغت، فصاحت غوغاست ؛ نسبت به معانی در هر جمله ای شق القمر است . یک جمله اش این است : بکم فتح الله وبکم یختم . اگر این جمله را ما بفهمیم امام زمان را آن وقت می شناسیم . یک جمله زیارت این است : بکم فتح الله و بکم یختم . شرح این جمله یک کتاب لازم دارد ، منتها به قاعده میسور، به اندازه ای که لا یترک کله : هر امری بلا استثنا یک فاتحه دارد یک خاتمه ؛ فتح، ختم ، اول، آخر. اهم امورچیست ؟ اعظم تمام مطالب دین است . عظمت دین به این اندازه است : ابراهیم خلیل کیست ؟ قرآن بخوان تا بفهمی ابراهیم کیست: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا. مقام ابراهیم فوق تصور است . یک کار که او کرده : وقتی به پسرش گفت: إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ؛ من در خواب می بینم که تو را سر می برم . تا این کلمه را این پسر شنید، گفت: یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ. غوغائی است، عقل مبهوت است . پدر نسبت به همچنو فرزندی ، مثل پاره ماه آماده شده، سر از بدن این بچه جدا کند ، پسر بی تأمل می گوید ، نگفت : پدرم من رو سر ببر، گفت : هر چه ماموری بکن ، یعنی ذره ذره ام بکنی در آتش بسوزانی ، یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ، همچو پدری همچو پسری وقتی خانه کعبه را می ساختند دعایشان چیست ؟ این است دین: رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ. این است اهمیت دین. إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام. آن وقت این دین که اهم تمام کائنات است، اول و آخرش چیست ؟ اول: ابو القاسم، آخر هم: ابو القاسم . امام زمان را کی شناخته است ؟ بکم فتح الله ، فاتحه ی دین خدا خاتم انبیا ، خاتمه ی دین خدا خاتم اوصیا . یک حدیثی است از رسول خدا که هر وقت یادم می آید متحیرم . شیخ انصاری که به خوبی می شناسم عمق علمش را عاجز می بینم از درک حقیقت ، این حدیث؛ فقط شعاعی بر قلبها می افتد ، حدیث این است : قرآن بخوان تا پیغمبر را بشناسی: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ. بیان خود خاتم این است : پدرم، مادرم به قربان آن کس که اسمش اسم من است ، کنیه اش کنیه من است ، او شبیه ترین مردم به من است . همه اصحاب متحیر ماندند این کیست که خاتم النبیین پدر ومادر را قربان او می کند؟! . سلمان می فهمد ، ابوذر می فهمد ، همه حیران هستند که کیست که هم اسم پیغمبر وهم کنیه پیغمبر در اوست و برای احدی نیست ؛ هیچ امامی نباید جمع کند بین اسم و کنیه ی خاتم ، فقط یکنفر است ، این کلی، منحصر به فرد است . آن کس که اسم او اسم من است ، کنیه ی او کنیه ی من است ، هر دو در او جمع شده است ، شبیه ترین تمام اولین وآخرین به من است . همه حیران اند که او کیست ، آن کلمه ای که گفتم مثل شیخ در درکش وامانده است، این است : المهدی من ولدی ، علیه جیوب النور تتوقد من شعاع القدس . این جا حیرة الکمل است ، فرمود: بر او پوشش هایی از نور است ، علیه جیوب النور، اما چه نوری ؟ تتوقد من شعاع القدس ، نوری که از اشعه قدس مایه گرفته. حالا آن جیوب نور چیست؟ حدیث معتبر از حیث سند خیلی اهمیت دارد؛ یعنی مثل فقهایی که به حقیقت فقیه اند ، نه اینها که مسمی به فقیه اند ، آنهایی که فقها اند به چنین سندی دست از اصاله الاحتیاط نصی... ، ما دو اصل احتیاط داریم : یکی اصل احتیاط عملی ، یکی اصل احتیاط بالنص . اصل احتیاط عملی در اصول در قبال برائت است ، اصل احتیاط نصی در فروج است و در دماء ، چون اصل در دماء عدم تهجم بر دم است . سند این حدیث به قدری قوی است که فقیهی مثل شیخ دست از آن احتیاط در دماء و فروج برمی دارد ، روایت این است : شیخ المحدثین صدوق محمد بن علی بن بابویه، از علی بن بابویه، از حمیری، از احمد بن هلال، از ابن محبوب، از ابی الحسن علی بن موسی الرضا عليه السلام این روایت را نقل می کند . آنچه مهم است این است که خاتم آن کلمه را فرمود ، امام هشتم هم این کلمه را فرمود : شیعه من مبتلا می شوند به فتنه ی صماء ، آن فتنه وقتی پیدا می شود که سومین فرزند من از دنیا برود ، آن فتنه ، فتنه ای است که هر فتنه ای در مقابل آن فتنه ناچیز است ، الصابر علی دینه مثل القابض علی الجمرة، زمانی خواهد شد که دینداری مثل این می شود که آتش کف دست بگیری تا خاکستر بشود، الصابر علی دینه مثل القابض علی الجمرة. همچنین فتنه ای پیش خواهد آمد ، اما عاقبت این فتنه چیست ؟ عاقبت این فتنه ظهور کسی است از ولد آن سوم ولد ، سومین ولد من . بعد تعبیر امام هشتم عین تعبیر خاتم است ؛ فرمود: شبيهي ، او شبیه من است ، وشبیه جدي وسمي جدي وکني جدي ، هم شبیه من است هم شبیه جد من است ،هم اسم و هم کنیه ی جد من است : المهدي من ولدي،علیه جيوب النور. فر ق تعبیر امام هشتم با جدش در یک کلمه است ، در آن روایت پیغمبر فرمود: علیه جيوب النور، تتوقد من شعاع القدس ، در بیان امام هشتم این است :علیه جيوب النور تتوقد بشعاع ضياء القدس. این جاست که عقل کمل مبهوت است: علیه جیوب النور. این جیوب نور چیست ؟ بحث این جیوب وقت دیگر. در این روزگار کاری کنید که مورد عنایت او بشوید . اگر او نظر کند خدا ، تمام انبیا ، تمام اوصیا به تو نظر می کنند ، اگر او بر گردد همه بر می گردند ، اوست خاتم کل. مسأله این است راهی باید پیدا کرد . ما بارها توصیه کردیم الان هم سفارش می کنیم ، چون حدیث صحیح است مشتمل بر بعضی اصحاب اجماع مثل محمد بن ابی نصر بزنطی. مضمون آن حدیث این است که اگر این کار را بکنید - از امروز هم شروع کنید، به دیگران هم سفارش کنید - به قدری که می توانید قرآن را بخوانید ، اگر نمی توانید ، سوره ی توحید را بخوانید و به خود امام زمان هدیه کنید ، چون حدیث صحیح است : کسی که این کار را بکند با او خواهد بود . و کسی هم که با او بود با همه ی انبیا است ، با همه ی ائمه هدی است ، این کار را ترک نکنید ، تقوی را رعایت کنید ، حلال و حرام را مراعات کنید ، نظر او راهش این است. این یک راه است . راه دوم این است که توسل کنید . سند مطلب این قضیه است : ملا علی رشتی از اجله ی تلامذه ی مرحوم میرزای شیرازی است ، این شخص ناقل این قضیه است ، او می گوید... - که میرزا او را معین کرد برای کرسی فقاهت در رشت ، ناقل قضیه همچو شخصیتی است - او می گوید : یک سفری من از راه تویرج با کشتی آمدم از نجف به کربلا یا از کربلا به نجف ، در آن سفینه عده ای بودند همه مشغول لهو و لعب ، یکی بین آنها بود ، این شخص سر تا پا سکینه و وقار ، با آنها بود ولی تنها ، نه در لهو و نه در لعب و نه در مزاح با آنها شرکت نداشت ، من متحیر ماندم در این جمع این استثنا یعنی چه ؟ در یکی از منازل پیاده شدیم. در راه رفتن به این جوان برخوردم ، به او گفتم : تو با این قوم چه نسبتی داری و چرا آنها چنان اند و تو این چنینی ؟ گفت : اینها قبیله ی من هستند ، همه سنی هستند ، و تنها من شیعه هستم ، گفتم سبب تشیع تو چه شد ؟ گفت : سبب تشیع من این شد که یک سفری من با قافله مسافرت کردم، خوابم برد ، وقتی بیدار شدم دیدم قافله تمام رفته اند و من تنها در بیابان مانده ام ، به راه افتادم با مرکبم، راه را گم کردم، بیچاره شدم . در آن بیچاره گی که از همه جا نا امید شدم، اول توسل کردم به خلفا، اثری پیدا نشد ، به ائمه مذاهب متوسل شدم، اثری پیدا نشد ، یک وقت یادم آمد که مادری داشتم شیعه مذهب بود ، پدرم از عامه بود ، من هم سنی مذهب بودم ، از مادرم شنیده بودم که ما امامی داریم که هر کس درمانده شد بیچاره شد از همه جا بریده شد ، بگوید: یا اباصالح المهدی ، او به دادش می رسد ، این مطلب به ذُکر من آمد ، همان جا گفتم : یا ابا صالح المهدی! در این صحرا به داد من برس ، تا این کلمه را گفتم دیدم یکی کنار من دارد راه می رود ، تا چشمم به او افتاد، دیدم عمامه ی سبزی بر سرش هست، صورت گفتنی نیست ، یک نگاه به من کرد تمام غمها رفت ، فرمود: چند قدم خواهی رفت ، به شهری خواهی رسید که آنها همه شیعه هستند ، دست به دامنش زدم ، گفتم : من را در این صحرا تنها نگذار . یک جوان سنی وقتی با اخلاص در آن بیچاره گی استغاثه کند، جواب رد نخواهد شنید . بعد علاوه بر نجات ، باب سعادت این جور فتح می شود: فرمود : تو برو، آسوده باش، اما من معذورم که همراه تو نمی آیم ، پرسیدم چرا ؟ به من گفت : هزار نفر الان در سراسر کره ی زمین الان می گویند : المستغاث بک یا ابا صالح ، و من باید به داد آنها برسم ، این را گفت و دیدم کسی نیست . چند قدم بر داشتم دیدم در شهر حله ام ، فردای آن روز قافله رسید . این است امام زمان . بعد رفتم نزد سید الفقهاء در حله ، معالم مذهب را از او آموختم ، از او درخواست کردم آیا می شود یک بار دیگر کسی را که در آن صحرا دیدم ببینم ، او به من دستور داد : چهل شب جمعه برو به کربلا به زیارت قبر سید الشهدا، کلید دیدن او این زیارت است ، با این ترتیب اما با اخلاص . گفت: رفتم چهل شب جمعه به کربلا ، شب جمعه چهلم وقتی آمدم وارد شهر بشوم دروازه بسته بود ، جیش (لشکر) ایستاده بودند، از واردین تذکره طلب می کردند ، من هم تذکره نداشتم ، شب چهلم است همان جا باز بیچاره شدم همان حالتی که در آن صحرا برایم پیش آمد ، پیش آمد ، که من چهل شب جمعه آمدم ، شب آخر این جور محروم شدم . یک وقت دیدم همان آقا در میان جمعیت آن طرف دروازه است منتها آن جا عمامه سبزی بر سرش بود، این جا عمامه ی سفیدی، آمد تا رسید به من، همین که رسید دست من را گرفت ، رفتم ،یک دفعه دیدم گذشتم ، احدی ما را ندید ، برگشتم نگاه کردم کسی را ندیدم . الآن او حاضر است ، ناظر است . امید است در این نیمه ی شعبان نظر عنایتش شامل حال همه بشود ، بيمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الارض والسماء. اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه وعلی آبائه، في هذه الساعة وفي کل ساعة وليا وحافظا وقائدا وناصرا ودليلا وعينا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتعه فيها طويلا. اللهم بحق فاطمة وأبیها وبعلها وبنیها لا تفرق بیننا وبینه أبدا