Shiayan Logo
» فیلم: آیت الله وحید خراسانی / تفسیر سوره یس – جلسه چهارم (متن + دانلود)
چهارشنبه 11 سپتامبر 2013
1 امتیاز2 امتیاز3 امتیاز4 امتیاز5 امتیاز | 3,25
امتیار شما به این مطلب:

دانلود این فایل تصویری

(راهنمای دانلود فایل از طریق مرورگر: بر روی دانلود این فایل تصویری کلیک راست کنید و گزینه save را انتخاب کنید. گزینه save در مرورگرهای مختلف دارای پسوندهای مختلف می‌باشد.)

در پایان مطلب می‌توانید فایل تصویری این جلسه از تفسیر را به صورت آنلاین مشاهده نمایید.


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیه الله فى الارضین واللعن علی اعدائهم الى یوم الدین

بحث در موضوع علم تفسیر بود. ثابت شد که مرجع، در تعریف موضوع این علم، منحصر است به سه مقام: اول، مقام الوهیت؛ دوم، مقام خاتمیت؛ سوم، مقام وصایت خاتم.

مطلب منتهی شد به بیان سوم. امیر المؤمنین خطبه‌ای در نهج البلاغه دارد، در تعریف قرآن. در این خطبه، در حدود ۴۲ عنوان طرح شده که هر یک از این عناوین، بحث جداگانه‌ای دارد. و ما امروز، فقط در یک جمله، آن هم در حد مختصری بحث می‌کنیم:

«بحر لا یدرک قعره». در تعریف قرآن، بیان حضرت این است: دریایی است که قعر این دریا درک‌شدنی نیست. صیغه، صیغه مجهول است. موضوع بحر است. اولا، تعبیر از قرآن به بحر، بحث مهمی است. بعد نکته‌ی دوم این است که قعر این دریا درک‌شدنی نیست. این مطلب که آن حضرت فرموده، ریشه‌اش در خود قرآن است: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء». مفهومی اعم از مفهوم شیء نیست. این عنوان بر همه‌ی کائنات اطلاق می‌شود، حتی مکون الکون والکائنات، هو شیء لا کالاشیاء.

در آیه مفهوم «شیء» آورده شده. بعد مصدَّر به «کل» شده، و «کل» از ادات عموم است و دلالت لفظ «کل»، بر عموم بالوضع است و دلالت «شیء» بر عموم بالاطلاق است.

این است که قرآن فهمیده نشده. جمع کرده در این آیه، بین مفهومی که خود اطلاقش کافی است، در عین حال مصدَّر به «کل» فرموده؛ «نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء». کتابی که تبیان کل شیء است، این اگر فهمیده شد، بعد کلام امیر روشن می‌شود که امیر الکلمات است؛ «بحر لا یدرک قعره». برهانش این است: تبیان کل شیء تمام شدنی نیست.

بعد در سوره‌ی ابراهیم، باز مطلب ذکر می‌شود، ولی به عنایت دیگری؛ «کتاب أنزلناه إلیک»، «کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور». در این آیه، باز دو جهت لحاظ شده: یکی جهت عموم و شمول بالنسبه به طبیعی «ناس»؛ «کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس». «ناس» عصاره‌ی خلقت است؛

و انت الکتاب المبین الذی

باحرفه یظهـر المضمر

این نسخه‌ی مختصره از لوح محفوظ که اسمش انسان است، این کتاب نازل شده که این انسان را، به اختلاف جمیع مراتب، از جمیع ظلمات خارج کند.

«الظلمات» جمع محلی به «ال» است. این دائره‌ی ظلمات، فکرا، اخلاقا، عملا، سعه‌اش چقدر است؟ غایت از نزول این است: الی النور. ظلمات جمع است. نور مفرد است. در خود این جمع و افراد هم باز بحثی است عمیق.

این پراکندگی، در این ظلمات ثلاث، باید به وسیله‌ی این کتاب رفع بشود. بعد همه، در یک مرحله‌ی وحدت، در آن نور جمع بشود.

آن ختام مطلب درسوره‌ی واقعه است. سوره‌ی نحل و ابراهیم و سوره واقعه. در سوره واقعه، فقط ما اکتفاء می‌کنیم به آیات. آنهایی کمه اهلش هستند، آنها درک کنند عظمت مطلب را. کیفیت شروع در بحث این است: بعد که آن مقدمات بهت‌انگیز را بیان کرده، فرموده: «فسبح باسم ربک العظیم». بعد از این آیه، این قسم را آورده.

اولا، این آیه، آیه‌ای است که از همین آیه، ذکر رکوع سرچشمه گرفته. «فسبح باسم ربک العظیم»، در رکوع شد «سبحان ربی العظیم وبحمده». ریشه‌ی آن اینجا است.

به خاتم خطاب می‌کند. خود خاتم شناختن و معرفت که مخاطب کیست، آن وقت روشن می‌شود که خطاب چیست.

«فسبح باسم ربک العظیم، فلا أقسم بمواقع النجوم، وإنه لقسم لو تعلمون عظیم».

اعجاز قرآن را، فقط کُمَّل علماء راسخین درک می‌کنند. دو تا عظیم، در آن قبل و در این بعد، مطالبی در آن نهفته.

قسم به مواقع نجوم است و این قسمی است، «لو تعلمون». «لو» با «إن» فرق دارد. ادات شرط، بعضی برای تحقیق است، بعضی برای تردید است، بعضی برای امتناع است. «لو» در اینجا به کار گرفته شده. خطاب عوض شده. از پیغمبر گذشت. به او گفته نمی‌شود لو تعلم؛ به غیر او گفته می‌شود «وإنه لقسم لو تعلمون عظیم». اما کجا که بدانید عظمت این قسم را! آن وقت یک همچو قسمی برای چیست؟ «إنه لقرآن کریم»!

این است که قرآن را باید بشناسید. مقصد از این بحث این است: «إنه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسه إلا المطهرون، تنزیل من رب العالمین». دیگر مطلب تمام شد، منتها در این چند جمله، چه فرموده و قرآن چه جور تعریف شده، آن قدری که میسر است:

«إنه لقرآن کریم». خدا وقتی بفرماید: این قرآن کریم است، باید فهمید این کرم که در این کتاب است، چیست.

«إنه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون». این قرآن در کتاب مکنون است. آن کتاب مکنون، مستور از کل خلق است. این است که از قرآن، آنچه اشراب می‌شود به ما، فقط پرتوی است؛ نمی است از دریا. آنچه هست در این حد است؛ «بحر لا یدرک قعره».

کیست که علی را بشناسد؟! از نحوه کلام روشن می‌شود که او کیست!

بعد مهم این است: مس نمی‌کند این کتاب را، «إلا المطهرون». لفظی دارد، معنایی دارد. معنا بطونی دارد. بطون تخومی دارد. «لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه».

به خطش دست محدث نباید بخورد؛ «لا یمسه إلا المطهرون». این حد لفظش است که باید از خبث پاکیزه شد، از حدث هم پاکیزه شد، بعد تماس با لفظ پیدا بشود. اما تماس با معنا، ان شاءالله وقتی که وارد سوره‌ی «یس» شدیم، خواهیم گفت آن تماس با معنا چه لازم دارد.

آن وقت مراتب طهارت هی بالا می‌رود، «لا یمسه إلا المطهرون»، تا به کجا می‌رسد؟‌ چه طهارتی؟ چه مسی؟

تا اینجا روشن شد، تا قیامت، تا قیامت، تمام افراد بشر، اگر بشوند عالم، همه وارد تفسیر بشوند، عاقبت می‌شود جزئی از تفسیر، نسبت به تفسیر جزئی. جزئی از تفسیر، بالنسبه به جزئی! حالا باید دید، کل التفسیر، تفسیر الکل کجا است؟! مهم این است.

پس روشن شد به برهان، البته برهان تفسیری و اصولی که میسر نیست للکل- بلا استثناء- الا تفسیر جزء، آن هم جزء التفسیر. اما کل التفسیر، تفسیر الکل، باید برای دانشمندان همه‌ی مذاهب اسلامی، این حجت، امروز تمام بشود که تفسیر الکل و کل التفسیر کجا است؟ مرجع کتاب است و سنت، لیس الا.

سنتی که الآن استدلال می‌کنم، سنتی است که در مقابل این سنت، تمام اعاظم علماء عامه، از محدثین، از مفسرین، از محققین، همه تسلیم شده‌اند؛

چون مدعای ما توأم است با آن قدرت علمی که هر دانشمندی، بعد که از راه انصاف درآید، بفهمد که این متن دعوت به حکمت است؛ «ادع إلی سبیل ربک بالحکمه».

این روایتی که الآن معین می‌کند که کل التفسیر و تفسیر الکل، آن هم در کتابی که تبیان کل شیء است، نزد کیست، روایتی است که اعظم المنقدین، امام اهل تنقید و رجال، در مقابل این روایت، با تمام مناقشات رجالی، سرسپرده، بعد اعتراف کرده: صحیحٌ. نسبت به راوی، تعبیرش این است: ثقهٌ مأمونٌ.

کسانی که مسیطر اند بر رجال عامه، من امروز از منظر خاصه اصلا بحثی نمی‌کنم، آنهایی که محیط اند بر حدیث به مسلک عامه و بر رجال به مسلک عامه، آنها می‌فهمند، این تعبیر از امام المنقدین ذهبی، یعنی چه؟ صحیحٌ و راوی هم ثقهٌ و هم مأمونٌ!

بعد حدیث چیست؟ متن حدیث این است:

أبو سعید التیمی، عن أبی ثابت مولی أبی ذر، قال: کنت مع علی یوم الجمل فلما رأیت عائشه واقفه دخلنی بعض ما یدخل الناس فکشف الله عنی ذلک عند صلاه الظهر.

کسانی که با احادیث عامه، مثل بخاری، مسلم، حاکم، ترمذی، نسائی، طبرانی آشنا هستند، در متن دقت کنند.

گفت: با علی روز جمل بودم. وقتی چشمم افتاد به عایشه، آنچه در دل همه‌ی مردم وسوسه پیدا شد، در دل من هم پیدا شد که این طرف علی است، این طرف عایشه است، من چه کنم؟ عند صلاه الظهر، خدا از من کشف کرد. «فقاتلت مع أمیر المؤمنین فلما فرغ…» از این معلوم می‌شود که این اضطراب دل، همچنین بوده.«ذهبت إلی المدینه فاتیت أم سلمه فقلت…» آمدم نزد ام المؤمنین، به او گفتم: به خدا قسم، نیامده‌ام طعامی و شرابی سؤال کنم. معلوم می‌شود بسیار دردمند است. «و لکنی مولی لأبی ذر»؛ اول خودش را معرفی کرد که من مولای ابی ذرم. «فقالت مرحبا»؛ حضرت فرمود: مرحبا. «فقصصت علیها قصتی»؛ قصه خودم را برای حضرت ام سلمه گفتم که آن وقت چنین شد. «فقالت»: وقتی شنید گفت: کجا بودی آن وقتی که دلها پرواز کرد؟ به همان شبهات خبر داد ام المؤمنین. گفتم: بودم، اما بعد خدا بر من منکشف کرد، «عند زوال الشمس، قالت أحسنت».

مهم این است، خوب گوش بدهید، نه شما, طرف، همه‌ی علماء مذاهب اسلامی هستند، بدون امتیاز مذهبی با مذهبی. حدیث در این مرتبه از صحت.

«سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله…»؛

حالا گوینده کیست؟ مثل ام المؤمنین ام سلمه!

مطلب چیست؟

آنچه شنیده‌ام این است: «یقول: علی مع القرآن والقرآن مع علی لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض».

این جمله از خاتم یعنی چه؟ آن قرآنی که تبیان کل شیء است، آن قرآنی که «ما فرطنا فی الکتاب من شیء»، علی با این قرآن است، این قرآنی که بحری است «لا یدرک قعره»، علی با این قرآن است، معنی این جمله چیست؟ معنی این جمله این است که علی, عالم به کل شیء است. این کتاب است، این سنت است، آن هم سنت قطعی؛ مربوط به مذهبی، دون مذهبی نیست.

علم کل شیء با او است و او عالم به کل شیء است.

آن چه در جمله‌ی حضرت محیر العقول است، این است:

معیت، از عناوین ذات اضافه است؛ ذکر یک طرف مغنی از طرف دیگر است ولی غوغا این است: با این که «علی مع القرآن»، در این عنوانِ ذات اضافه، کافی بود که آن طرف را هم مندرج کند، اما در این تصریح دقائقی به کار رفت؛ دو مرتبه برگشت، فرمود: «والقرآن مع علی».

دو جمله است: در یک جمله، مبتدا علی، خبر قرآن، در یک جمله، مبتدا قرآن، خبر علی. این است که این گوهر، مثل آن گوهر نشناخته ماند. که او را شناخت؟ آن کس شناخت که فرمود: «علی مع القرآن والقرآن مع علی». قیامتی که در این جمله است که اهلش درک کنند، این است که یک دائره تشکیل داد، قرآن را وسط گذاشت، علی را دور او، حلقه‌‌وار قرار داد؛ اول علی، آخر علی، وسط قرآن. «علی مع القرآن»، ابتدا شد به علی. «والقرآن مع علی»، ختم شد به علی.

اینجا جای سؤال است:

ای دنیای اسلام! ای علماء اسلام! از هر مذهبی، از هر ملتی، برگردید به فطرت، به وجدان. فقط قرآن در وسط و سنت؛ آن هم نه سنت به طریق این مذهب و آن مذهب؛ سنتی که مورد تصدیق کل است، عند الکل؛ بعد ببینید، اگر این چنین است که علم الکل و کل العلم عند علی بن ابی‌طالب است، اگر این چنین است که قرآنی که «له ظهر وله بطن»، قرآنی که «له تخوم وعلی تخومه تخوم»، قرآنی که به روایت عامه و خاصه، نزل بر سبعه احرف که سبعه بطون است و این بطون هم بطونی دارد، در این بطون تبیان کل شیء است، آن کسی که با تمام این قرآن است و تمام این قرآن با او است، کیست غیر از علی بن ابی‌طالب؟! «وأنذرهم یوم الحسره إذ قضی الأمر».

جهت دریافت مطالب روزانه سایت شیعیان در خبرنامه ایمیلی عضو شوید. برای عضویت (رایگان) اینجا کلیک کنید.

نظر شما


عضویت در خبرنامه سایت
بعد از عضویت ایمیلتان را چک کنید و بر روی لینک فعال‌سازی کلیک کنید تا عضویت شما کامل شود.
جدیدترین مطالب
پربازدیدها
Shiayan Logoتبلیغ شما در سایت شیعیان
امام خمینی
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پایگاه اطلاع رسانی شیعیان است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.